سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انتظار
یکشنبه 90 خرداد 8 :: 12:18 عصر ::  نویسنده : رازناز

یکی از بزرگان، عادت داشت بیش از نگران کردن مردم، بندگان خدا را به لطف او امیدوار می‌کرد. پس از مرگ، خوابش را دیدند و پرسیدند:

- خدا با تو و اعمالت چگونه رفتار کرد؟

گفت:

انسان

- مرا به جایی بردند و گفتند: «در محضر خدایی؛ هر چه پرسیده می‌شود بگو!»... جز اطاعت، کاری نمی‌توانستم بکنم. ندایی را شنیدم که پرسید: «مگر از مجازاتم غافل بودی که آن همه از مهربانی‌ام گفتی؟... نترسیدی بندگانم گناهکار شوند و تقصیر تو باشد؟»...

نمی‌دانستم چه بگویم. ناگهان فکری از ذهنم گذشت و گفتم: «خدایا!... راست می‌گویی؛ اما دوست داشتم مخاطبانم دوستت داشته باشند»... کمی سکوت شد. دلم می‌لرزید. دوباره ندا را شنیدم. گفت: «همه گناهانت را به خاطر نیَّت خوبت بخشیدم».

==== 

گناه، لذت دارد؛ آدم‌ها هم که نمی‌توانند گناه نکنند... اما وقتی در دلشان از مجازات خدا نگران باشند، نمی‌توانند از گناهی لذت کامل ببرند. آدمی هم که از گناه لذت کافی نبرد، آرام- آرام، از گناه کردن پرهیز می‌کند تا نگرانی آخر گناه، کامش را تلخ نکند. خوبی خوف این است.

 




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 24925



>