سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انتظار
سه شنبه 89 بهمن 5 :: 8:39 عصر ::  نویسنده : رازناز

در هوای کسی نمی چرخید ، سیب کالی که از درخت افتاد

سردی روزگار را حس کرد ، نفسش بوی خستگی می داد



ماه را گرگ و میش می دزدید ، از پلنگی اسیر در شبها . . .

زندگی را سکوت جارو کرد ، عنکبوتی نشست بر فریاد



تیشه را جای دیگری بردند ، تلی از آه ماند در سینه

هوسِ عاشقانه ها گم شد ، بیستون را گرفت از فرهاد



باز یک اتفاق بد افتاد ، روز می رفت و باد می انداخت

زرد را روی برگ هر دیروز ، رنگ آذر نشست بر خرداد



ازدحام تنفر و تردید ، بغض ها را به جان دل انداخت

رنگ رخسار روزها شب شد ، داد خاکستر زمان بر باد



کاش می شد که صبح می خندید ، روبه پرچین نازک دلها

سینه ها را نگاه می لرزاند ، اتفاقی قشنگ می افتاد . . .




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 24985



>