گاه پرسه می زند خیال من
در حوالی غروب ِ اتفاق
در هوای کوچه های شهر ِ سرد
سرد ِ سرد ِ سرد ِ سرد !
سرد، مثل بغض مرد . . .
مثل گریه های در سکوت تلخ
مثل ردپای یک بهانه در
بیت ِخیس ِ یک غزل به رنگ درد
مثل کوچ شاعری که حرف های او هنوز ناتمام . . . !
مثل چای عصر های بی رمق !
گاه پرسه می زند خیال من
در میان فصل برگ های زرد
پشت تبسم پر از سکوت
در کنار یک نبودن غریب
قاب شیشه ای
و عکس . . .
موضوع مطلب :