سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انتظار
سه شنبه 89 بهمن 5 :: 8:41 عصر ::  نویسنده : رازناز


گاه پرسه می زند خیال من

در حوالی غروب ِ اتفاق

در هوای کوچه های شهر ِ سرد

سرد ِ سرد ِ سرد ِ سرد !

سرد، مثل بغض مرد . . .

مثل گریه های در سکوت تلخ

مثل ردپای یک بهانه در

بیت ِخیس ِ یک غزل به رنگ درد

مثل کوچ شاعری که حرف های او هنوز ناتمام . . . !

مثل چای عصر های بی رمق !

گاه پرسه می زند خیال من

در میان فصل برگ های زرد

پشت تبسم پر از سکوت

در کنار یک نبودن غریب

قاب شیشه ای

و عکس . . .




موضوع مطلب :
سه شنبه 89 بهمن 5 :: 8:39 عصر ::  نویسنده : رازناز

در هوای کسی نمی چرخید ، سیب کالی که از درخت افتاد

سردی روزگار را حس کرد ، نفسش بوی خستگی می داد



ماه را گرگ و میش می دزدید ، از پلنگی اسیر در شبها . . .

زندگی را سکوت جارو کرد ، عنکبوتی نشست بر فریاد



تیشه را جای دیگری بردند ، تلی از آه ماند در سینه

هوسِ عاشقانه ها گم شد ، بیستون را گرفت از فرهاد



باز یک اتفاق بد افتاد ، روز می رفت و باد می انداخت

زرد را روی برگ هر دیروز ، رنگ آذر نشست بر خرداد



ازدحام تنفر و تردید ، بغض ها را به جان دل انداخت

رنگ رخسار روزها شب شد ، داد خاکستر زمان بر باد



کاش می شد که صبح می خندید ، روبه پرچین نازک دلها

سینه ها را نگاه می لرزاند ، اتفاقی قشنگ می افتاد . . .




موضوع مطلب :
پنج شنبه 89 دی 30 :: 10:56 عصر ::  نویسنده : رازناز

 

همچنان وعده ی بخشایش شاهنشاهش
می‌کشد گمشدگان را به زیارتگاهش

نه در آیینه فهم است؛ نه در شیشه وهم
عاقلان آینه خوانندش و مستان آهش

به من از آتش او در شب پروانه شدن
نرسیده است به جز دلهره جانکاهش

از هم آغوشی دریا به فراموشی خاک
ماهی عمر چه دید از سفر کوتاهش؟

کفن برف کجا؟ پیرهن برگ کجا؟
خسته‌ام مثل درختی که از آذر ماهش

باز برگرد به دلتنگی قبل از باران
سوره توبه رسیده است به بسم الله اش

فاضل نظری




موضوع مطلب :
پنج شنبه 89 دی 30 :: 10:54 عصر ::  نویسنده : رازناز

 

رودم و در تب و تابم ، بروم تا دریا
بروم حرف دلم را بزنم با دریا

دوری و فاصله انداخته از پای مرا
آه از این فاصله و دوری دریا ... دریا!

در سراشیبی کوه ام؛ وسط دره و دشت
مانده ام عشق کشیده است مرا یا دریا...؟

بس که پا کوفته ام، پا به زمین می ترسم 
نشناسد من پر آبله پا را دریا

کنده ام از دل هر صخره مسیری تا او
می روم تا خود او... تا خود دریا ... دریا!

می روم تا که بگویم غم دوری سخت است
کنده این عشق چو کوهی دلم از جا دریا

آه دریا! عطش وصل کشیده است مرا
از نوک قله به شیب و خم صحرا دریا

نکند وصل من و تو به درازا بکشد
و بیفتد به همان روز مبادا دریا؟

نکند لحظه دیدار به توفان بخورم
و نبینی که من افتاده ام از پا دریا!

مریم سقلاطونی




موضوع مطلب :
پنج شنبه 89 دی 30 :: 10:49 عصر ::  نویسنده : رازناز

1. هر کجا سلطان بود، دورش سپاه و لشکر است
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است
با خبر باشــید ای چشم انتظاران ظهــــور
بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است
اللهم عجل لولیک الفرج
برای تعجیل در فرجش در این لحظات عزیز (شب) صلوات


2. امام صادق-ع: اهل آسمان و زمین بوسیله ی ظهور او خوشحال می شوند. پرندگان هوا
و ماهیان دریا نیز با ظهور او شادی می کنند.
...
خدایا! درک دوران سبز ظهور دولت عشق را نصیب ما بگردان/ آمین.


3. گوش دل را وا کنید آید ندا / بانگ هل من ناصرش از هر کجا


4. هجر تو ز درد و داغ دلگیرم کرد
اندوه غم زمان زمینگیرم کرد
گفتند که جمعه میرسی از کعبه
این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد


5. خدایا تا به کی هجران مهدی
به دستم حسرت دامان مهدی
الهی هر بلا از حضرتش دور
الهی، من بلا گردان مهدی


6. یوسف از جرم زلیخا گر به زندان می رود
یوسف زهرا ببین از جرم ما حبس ابد گردیده است


7. کاش جمعه ها آنقدر که منتظر یوسف پیامبر بودیم، کمی هم منتظر یوسف زهرا بودیم.
جهت تعجیل در فرج صلوات


8. یعقوب ترین چشم جهان قسمت ما باد

چون یوسف گمگشته ی ما یوسف زهراست

 ...

یا اباصالح ادرکنی                                                                                 



موضوع مطلب :
<   1   2   3   4   >   
درباره وبلاگ

آرشیو وبلاگ
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 31
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 24949



>